Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4546 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
minimum standard of living
U
حداقل سطح زندگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
subsistence theory of wages
U
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
Other Matches
minimim wage law
U
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range
U
حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
max min system
U
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
it is impossible to live there
U
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
U
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
min
U
حداقل
minims
U
حداقل
minim
U
حداقل
minimally
U
حداقل
minimum
U
حداقل
minimum stock level
U
حداقل
minimal
U
حداقل
minimum price
U
حداقل قیمت
price floor
U
حداقل قیمت
minimization
U
به حداقل رسانیدن
minimised
U
به حداقل رساندن
minimum charge
U
حداقل قیمت
least price
U
حداقل قیمت
minimize
U
به حداقل رساندن
danger warning level
U
حداقل موجودی
least cost
U
حداقل هزینه
minimises
U
به حداقل رساندن
minimizing
U
به حداقل رساندن
minimum elevation
U
حداقل درجه
minimized
U
به حداقل رساندن
minimising
U
به حداقل رساندن
minimizes
U
به حداقل رساندن
global minimum
U
حداقل مطلق
minimum wage
U
حداقل دستمزد
minimum
U
حداقل کمینه
base wage rate
U
حداقل دستمزد
minimum range
U
حداقل برد
bottom price
U
حداقل قیمت
troughs
U
حداقل موج
minim
U
وابسته به حداقل
minimum charge
U
حداقل هزینه
neap tide
U
جذر و مد حداقل اب
trough
U
حداقل موج
minims
U
وابسته به حداقل
relative minimum
U
حداقل نسبی
minimum size
U
اندازه حداقل
cost minimization
U
حداقل کردن هزینه
thermal resolution
U
حداقل اختلاف حرارت
least cost combination
U
ترکیب حداقل هزینه
minimum mortality
U
حداقل مرگ و میر
reduced strenght
U
حداقل استعداد جنگی
maximum and minimum thermometer
U
گرماسنج حداقل و حداکثر
minimum subsistence level
U
سطح حداقل معیشت
minimum elevation
U
حداقل ارتفاع لوله
thermal resolution
U
حداقل سنجش حرارت
least squares estimates
U
براورد حداقل مربعات
neap
U
حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
extremum
U
حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
pilot line production
U
تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
double amplitude peak value
U
مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
minimum down payment
U
حداقل میزان پیش پرداخت
amphiploid
U
دارای حداقل کرموسوم ارثی
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
U
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
minimum elevation
U
حداقل درجه مربوط به مانع
short term
U
حداقل مدت تنبیه و زندانی
meantide
U
حداقل جذر و مدهای اب دریا
ordinary least square method
U
روش حداقل مربعات معمولی
two stage least squares method
U
روش حداقل مربعات دومرحلهای
on the deck
U
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
cut off ratio
U
حداقل نرخ قابل قبول
minimum clearance
U
حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
skeleton crew
U
حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
protoxide
U
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
at least
[no less than]
[not less than]
<adv.>
U
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
at a
[the]
minimum
<adv.>
U
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
efficiency point
U
حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
quorum
U
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
bridge
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
error handling
U
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
weighted least square method
U
روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
discrimination
U
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
limit velocity
U
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
wed thickness
U
حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
aces
U
رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
perigee
U
نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
probit
U
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
ace
رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
team roping
U
مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
three stage least squares method
U
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
fair trade laws
U
قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
coming in speed
U
حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
optimal merge tree
U
نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
pilot line operation
U
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
cold test
U
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
optimum schedule
U
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
cold thrust
U
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
mobilization base
U
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
neap tide
U
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
contra preferentum rule
U
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
togetherness
U
زندگی با هم
vita
U
زندگی
lifelines
U
خط زندگی
lifeline
U
خط زندگی
existence
U
زندگی
vivification
U
زندگی
eau de vie
U
اب زندگی
lives
U
زندگی
lives of great men
U
زندگی
existences
U
زندگی
habitancy
U
زندگی
wile a
U
در زندگی
life
U
زندگی
living
U
زندگی
habitance
U
زندگی
live forever
U
زندگی ابدی
planetary life
U
زندگی دربدر
concubinage
U
زندگی بطورصیغه
resident
<adj.>
U
محل زندگی
life history
U
تاریخچه زندگی
(the) high life
<idiom>
U
زندگی تجملاتی
domiciled
[law]
[politics]
<adj.>
U
محل زندگی
marriage life
U
زندگی زناشویی
public life
U
زندگی سیاسی
public life
U
زندگی در سیاست
married life
U
زندگی زناشویی
facts of life
<idiom>
U
حقایق زندگی
living expenses
U
هزینه زندگی
living cost
U
هزینه زندگی
living death
U
زندگی مرگبار
liveable
U
قابل زندگی
Shame on you !
U
تف بر این زندگی
livable
U
قابل زندگی
living standard
U
سطح زندگی
level of living
U
سطح زندگی
evening of life
U
شام زندگی
ever lasting life
U
زندگی جاویدان
intravitam
U
در زمان زندگی
intravital
U
در زمان زندگی
incertitude
U
ناپایداری زندگی
hutment
U
زندگی در کلبه
he lives on air
U
زندگی میکند
monkery
U
زندگی راهبی
monandry
U
زندگی با یک شوهر
happy life
U
زندگی اسوده
life chance
U
مجال زندگی
life cycle
U
دوره زندگی
country life
U
زندگی روشنایی
life of Riley
<idiom>
زندگی بی دغدغه
living area
U
منطقه زندگی
lifeway
U
طرز زندگی
life sustenance
U
گذران زندگی
life style
U
سبک زندگی
life motto
U
شعار زندگی
life instinct
U
غریزه زندگی
parasitism
U
زندگی طفیلی
eremitic life
U
زندگی زاهدانه
eremitism
U
زندگی زاهدانه
life experiences
U
تجارب زندگی
happy life
U
زندگی باخوشدل
standard of living
U
معیار زندگی
pieds-a-terre
U
جای زندگی
pied-a-terre
U
جای زندگی
enlivens
U
زندگی بخشیدن
enlivening
U
زندگی بخشیدن
enlivened
U
زندگی بخشیدن
enliven
U
زندگی بخشیدن
biographies
U
تاریخچه زندگی
larks
U
روش زندگی
lark
U
روش زندگی
lifestyles
U
شیوهی زندگی
going
U
مشی زندگی
temporal life
U
زندگی موقت
standard of living
U
استاندارد زندگی
standard of living
U
سطح زندگی
bane
U
مخرب زندگی
firesides
U
زندگی خانگی
fireside
U
زندگی خانگی
cost of living
U
هزینه زندگی
taedium vitae
U
بیزاری از زندگی
symbiosis
U
زندگی تعاونی
dwelt
U
زندگی کرد
modus vivendi
U
روش زندگی
vital energy
U
نیروی زندگی
vitalize
U
زندگی دادن
lifestyle
U
شیوهی زندگی
joie de vivre
U
نشاط زندگی
habits
U
زندگی کردن
habit
U
زندگی کردن
lifetimes
U
دوره زندگی
lifetimes
U
مدت زندگی
lifetime
U
دوره زندگی
uterine life
U
زندگی زهدانی
biography
U
تاریخچه زندگی
easy circumstances
U
زندگی راحت
cohabitation
U
زندگی باهم
afterlife
U
زندگی پس از مرگ
life insurance
U
بیمه زندگی
lives
U
دوران زندگی
life
U
دوران زندگی
lifetime
U
مدت زندگی
azoic
U
تهی از زندگی
vegetation
U
زندگی گیاهی
Recent search history
Forum search
1
For optimal results drink a minimum of 1 gallon of water daily
1
life cycle ceremonies
1
rite de passage
1
در حلقه ها و مدولها در درس جبر چه مفهومی دارد؟ Socle
1
wife is life life is knife knife kill the life
1
you'll go through life thinking that you hate each other.
1
دلخوشیهای کوچک را در بدترین شرایط زندگی فراموش نمیکنم
1
Country pumkin
0
عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
0
نقد و نظر آزاد ولی دشنام و فحش ممنوع: دوستان عزیز بویژه عدالت خواهان جنبش روشنایی اولا خوشحالم که همه مردم حق و باطل را بخوبی تشخیص دادند و دوما خوشحالم که حداقل خوبان و بدان از هم تمیز شدند و دیگر هر
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com